بچه که بودم مدام دستم را از دستان نگرانی که مراقبم بود رها میکردم و آرزویم بود که یک بار هم شده تنها از خیابان زندگی رد شوم حالا که دیگر نمی شود .
بچه بود و فقط می شود عاشق بود از سر بچگی.هرچه وسط خیابان زندگی سر به هوا می دوم هیچ کس حاضر نمی شود دستم را بگیرد و برای لحظه ای حتی مراقبم باشد.
((نیاز عاشقان معشوق را بر ناز می دارد
تو سر تا پا وفا بودی ترا من بی وفا کردم ))
مریم
نظرات شما عزیزان: